این یادداشت دلنوشتهی پدری به تمام معناست که برای حق مسلم آموزش کودکش تا هر کجا که فکرش را کنید رفت اما نتیجهای نگرفت.
✍️محمد نعمتی
🔻امیر پسرم، ۱۲ ساله، کودکی مبتلا به سندرم داون است. از ۳ سال پیش که آموزشناپذیر شناخته شده دیگر تنها همدمش تلویزیون و کامپیوتر است. حتی به علت عدم پذیرش در اجتماع و برخوردهای نامناسب نمیتواند از خانه بیرون برود. بعد از دو سال تحصیل در مدرسه به خاطر آنچه آموزشناپذیری خواندهاند ممنوعالتحصیل شد و به رغم تلاشهای بسیارمان که حتی صحبت با رئیس جمهور را هم شامل میشد همچنان از تحصیل و حضور در مدرسه محروم است.
🔻به خانه که وارد میشوم سلام گرمی میکند و با مهربانی از همسرم میخواهد برایم چای بیاورد. بعد هم از من میخواهد که با او کامپیوتر بازی کنم. پای کامپیوتر مینشینم و با انواع بازیهایی روبهرو میشوم که هیچ یک را بلد نیستم و امیر به من یاد میدهد چگونه پیش بروم. اگر این آموزشناپذیری است من نیز به ناحق از تحصیل بهره بردهام. چگونه میتوان به این خوبی بازیهای پیچیدهی کامپیوتر را آموخت ولی به علت آموزشناپذیری حق تحصیل نداشت؟!
اصل ۳ قانون اساسی بند ۳: "آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه، در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی" و این حداقل حقوق هر انسانی است، اما آیا واقعا چنین است؟! که اگر باشد با عنوان آموزشناپذیری منافات دارد؛ برچسبی که کودکان بسیاری را چون امیر خانهنشین کرده است. کودکانی که هرچند به علت کمتوانی ذهنی جامعه آنها را در خود نپذیرفته اما همچنان انسانند و نیازمند حداقل حقوق انسانی. سوال اصلی اینجاست: آموزشناپذیری صحت دارد یا تنها بهانهای است برای کم کردن بار هزینهها و مسئولیتهای دولت؟ آیا جز این است که این کودکان به خاطر عدم حضور در اجتماع بیش از سایرین نیازمند حضور در مدرسهاند؟! و اینکه آموزش تنها به معنای یادگیری خواندن و نوشتن نیست؟!
🔻آموزش میتواند به معنای یادگیری چگونه زیستن باشد و برای این کودکانِ همیشه در بندِ خانه، شاید آموزش میتواند تنها ساعتی در کنار همسالان خود بودن باشد.
🔻افسوس برای "چگونه هست" و امید برای رسیدن به "چگونه باید باشدها" به همینجا اگر ختم شود نتیجهای نخواهد داشت. فکری باید کرد تا مگر اندکی از درد این کودکان کاسته شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.